ღمن و عليرضام و♥ღدخترِ ماه ღ♥ღ

بخشش...

مامانی من بــــــــاور دارم ...که همیشه کافی نیست توسط دیگران بخشیده شویم گاهی باید ...یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم ! ... ...
20 ارديبهشت 1392

برای من...باباااااااااااااااااا و آراممون...

خوشحالم....اینجا از کسی مینویسم که توصیف احساسم نسبت بهش و به این عشق واقعا غیرممکنه....اینجا گوشه ای  از این عشق رو مینویسم...برای خودم...عشقم...ودختر نداشتمون... و ارام بهترین اسمیه که به ذهنم رسید برای دخترکوچولومون... به امید روزای خوب و اروممون در پناه خدای مهربون... ...
20 ارديبهشت 1392

اولین متن تقدیم به عشق اروم خودم......

یه وقتایی نمی شود کاری کرد جز اینکه بشینی و نگاه کنی، یه وقتایی واقعا نمیشه کاری کرد باید دستهایت را بزنی زیر چونه ات و همینطوری که چای را آروم آروم میل می کنی نگاه کنی و اندکی که نه مقداری زیادی هم امید بریزی توی دلت که یه روزی یه جایی همه چیز آنطور که تو میخواهی میشود....
20 ارديبهشت 1392

همه ی زندگیه من... جوووووووووووونه من...

جهنم و بهشت من تویی پسر جان.. تویی عزیـــــــزم.. بهشت برای من روزهایی است که تو هســــتی دلبرکــم.. صدایت ، گرمای نفسهایت ، حضورت ، به تمامی بودنت ! جهنم تمامِ لحظه هایی که نیستی و این نبودن برایم من ، دردی وحشتناک.. میدونی پسر جانم.. اشکهایی که برای تو می ریزم مثل بقیه اشکهام نیست.. یه جورایی فرق داره ، من حس می کنم این فرق رو ، وقتی که می چکه روی گونه هام رنگ تو میشه.. بوی تو رو میده.. انگار خودتی که چکه می کنی روی همه ی زندگیـــــم جانِ من... ...
20 ارديبهشت 1392

غمگین من...

می‌دانی بدترین اتفاق دنیا نداشتن تو نیست، غمگین دیدنت است..غمگین دیدنت ! تماشای اندوه چشمانت و مطلقا کاری از دستم بر نیامدن، کابوسی است برای خودش! می‌دانم که این روز‌ها از میان آتش می‌گذری، می‌دانم و کاری از دستم بر نمی‌‌آید.. من تنها می‌توانم خودم را آماده کنم هر سو که ایستادی، بار نباشم.. دور شوی یا نزدیک، یار باشم.. هر چه که شد، یادت نرود پسِ پشتِ لبانت، خورشیدی پنهان شده.. یادت نرود که لبخندت جهانی را روشن می‌کند...یادت نرود پسر جان.. یادت نرود جانِ من ، یادت نرود.. ...
20 ارديبهشت 1392

روزی تازه با عشق خودم....

کنارم که نشسته بود چنان شیرین می خندیدم٬گویی هرگز رنگ غم به خود ندیده ام.. چند متری فاصله گرفت ٬ آن هم نه بی بازگشت ! رفته بود چیزی برای نوشیدن بیاورد ! چنان تلخ گریستم که انگار هیچ گاه شیرینی خنده بر لبانم نبوده است ! وقتی برگشت و دوباره کنارم نشست٬ خندیدم ولی تلخ...ولی تلخ..تلخ.. فکر اینکه این٬" لحظه های پایانی با او بودن است" طعم خنده هایم را تغییر داد! وای به حال روزهایم ، بی او بودنم . . . ! وای به حالم...
20 ارديبهشت 1392

برای بابای مهربون میگم...

نشسته ام اینجا و دلم لحظه به لحظه بیشتر تو را میخواهد.. چه رازیست بین من و چشمانت که هیچ لحظه خوشی بی تو برایم معنا نمیشود ؟ کجای قصه.. به من بگو کجای قصه ، همه دنیای من شدی ، آوازهایم را با لبان تو خواندم و به جهان با قلب تو دل سپردم.. به من گوش کن.. همه ترانه های عاشقانه جهان ، همان دمی آغاز میشوند که تو ، شنیدن را شروع میکنی.. مرا دریاب ! من میمانم و خواستن، من میمانم و کلامی که مُدام با هر نف ... س دو بار تکرار میشود : "دوستت دارم" این خود شاید همه ی حرفها باشد.. ... ...
20 ارديبهشت 1392