یادته عزیز من؟؟؟؟
این متن برای زمستان ٨٧ بود که نوشته بودم تو دفترم... مثل دیشب.. مثل یکی از همین نیمه شب ها پسر جان.. یکی از همین نیمه شب هایی که ریز ریزکی تا صبح می خندیم.. و درد هایمان را میگذاریم یک گوشه.. رویشان پتو می کشیم ، تا آرام بخوابند . همین ! نیمه شب هایی که با هم لبخند می زدیم تا حواس مان باشد روزی.. روزی ، فقط کمی آن طرف تر از همین روز ها ، اتفاق های خوب منتظر ماست.. پسر جانم ! این نیمه شب ها را باید نگه داریم که فردا و فرداها یادمان باشد ما هم بلدیم ... بخندیم.. همینقدر ساده ! همینقدر کوچک.. اتفاق های خوب منتظر ماست جانِ دل ! ... یادته ؟! ): ...
نویسنده :
one mam and one wife
23:20