تو...تو..بازم تو...عاشقانه هایم برای تو..
بگــــذار رویاهایم همین که هســــت بمـــــاند ،
همیـــن قـدر خاص ، همیـــن قدر خواستنــی ،
همیـــن قــــدر پُرِ احساسِ
من از ســردی واقعــــی حضـــــورت می ترســــــم ،
میمیـــــرم ....
میان همین رویا بمـــــــــان ،
همه قــرارهایم با تــورا فسخ می کنم
امــا
همان بتی که در قلب من ، ساختـــه ای ، همان بمـــان ؛
شاید
بــــرای اینکه همیشه عاشق تـــو باشم ،
و برای عـــاشق مــاندنم ،
بایـــــد همیشه تـــــــــورا نداشتــــه باشم ،
همیشه در قلب من ،امــــا نه در کنــار مـــــــن....باش
و من را همین بس که همیشه به دیـــداری بیاندیشـــــم که هرگـــز اتفاق نمـــی افتـــــــــد....
سال ها بعد می فهمی
آنچه به تو بر نمی گردد
جوانی و زیبایی ات نیست
آنچه به تو برنمی گردد
منم که تو را
پیر و زشت هم
می پرستم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی